به جرأت می توان گفت یکی از نبردهای بزرگ و گسترده جهان جنگ ایرانیان و یونانیان در دوران حکومت خشایار شاه هخامنشی باشد. این نبرد چه از نظر تعداد لشکر و چه از نظر جنگ های کلاسیک زمینی و دریایی مورد اهمیت است. اتفاقات نادر نیز در این جنگ جایگاه ویژه ای دارد. هرودت مورخ یونانی تنها منبعی است که این نبرد را گزارش نموده، هر چند در بسیاری موارد با توسل به دروغ سعی در هیجان انگیزه کردن ماجرا را دارد که البته مخصوص یونانیان می باشد و در هنر نمایش و فلسفه بارها شاهد احساساتی برخورد کردن با مسائل آن زمان هستیم، اما با تمام این وجود شاید این نوشته ها فصل بزرگی را در تاریخ باز نموده و از نظر ارزش بسیار حائز اهمیت می باشد. برای ما ایرانیان از گزارشات هرودت مهم تر و مرجع تر کتاب گران سنگ تاریخ ایران باستان نوشته دانشمند ارزنده ایرانی حسن پیرنیا یا همان مشیرالدوله معروف و رجل سیاسی دوران قجر و پهلوی باشد که تنها سند زنده از دوران باستان محسوب می شود و نقش هرودت در آن بسیار پررنگ و در بخش جلد نخست کتاب جنگ معروف و پرحادثه ترموپیل است. بنا به گفته هرودت و انعکاس آن توسط مشیرالدوله بعنوان مؤلف، نبرد با دو ملیون سرباز پارسی به رهبری خشایار شاه در فاصله تخت جمشید تا تنکه ترموپیل آن هم به مدت چهار ماه طی طریق کردن تا خود را به دروازه آتن یونان رسانیدن، صد البته این حرکت باعث تعجب و در بسیاری موارد باور ناکردنی است، زیرا جا به جایی دو ملیون نفر آن هم بدون وسیله های ماشینی، کمبود مواد غذایی و عبور از مناطق دشوار به راستی قابل تعمق است. در تاریخ باستان نوشته شده است که ارتش پارسی در پشت تنکه ترموپیل در برابر سربازان اندک یونان زمین گیر شد، علت آن هم دفاع جانانه چهار هزار سرباز یونانی می دانند که با سرداری دلاوری بنام لئوینداس راه را بر ارتش فراوان خشایارشا بست و باعث کشتار زیادی از سربازان پارسی شد. گویند که تنگه به اندازه ای بوده که ارابه به سختی می توانسته از آن عبور کند. یونانیان به نوبت از تنگه محافظت می کردند. یعنی عده ای سخت دفاع کرده و سپس به عقب می رفتند و گروه دیگر دست به دفاع می زدند. یونانیان نیزه های بلندی در اختیار داشته اند که در برابر شمشیرهای کوتاه پارسی ها کاری تر بوده و چون فضای جنگ و اطراف آن تنگ بوده اجازه هیچگون نقشه و آرایشی را به سپاه سنگینی اسلحه پارسی نمی داده و پس از چند روز جنگ تن به تن در مقابل تنگه ایرانیان هرگز موفق به پیشروی نمی شوند و راه دور زدن هم وجود نداشته اند لذا زمین گیر شده اند. در چنین شرایطی تنها یک معجزه می توانسته گره این جنگ را بگشاید. در همین هنگام فردی روستایی بنام افی یالت خود را به لشکر ایران می رساند و می گوید که او یک راه میان بر می شناسد که سربازان پارسی را به پشت تنگه هدایت می کند. خشایار شاه فرمان می دهد که کیسه های طلا در اختیار روستایی یونانی قرار دهند و او شبانه با بر افروختن چراغ سربازان را به سرداری هی دارنس پارسی به سمت گذرگاه می کشاند. سربازان به آرامی از جنگل پردرخت عبور می کنند و به رودخانه آسپ می رسند و پس از گذر از رودخانه و بالا رفتن از کوهستان به پشت تنگه ترموپیل رسیده و تمام سربازان یونانی را قتل و عام می کنند. ظاهراً در شب حادثه پیشگوی معروف یونانی که خود از سربازان لئونیداس بوده اعلام کرده که در سحرگاه همه شما کشته خواهید شد و چنین نیز می شود.

این شجاعت در یونان زبان زد شد و لئونیداس به عنوان نمادی ملی و سمبلیک تا به امروز مورد توجه مردم یونان است. به قول هرودت مادران یونانی معتقد بودند که سرباز باید با سپر یا بر سپر به خانه باز گردد، یعنی یا پیروز بشود و یا جنازه اش بر روی سپر به خانه آورند و سربازان یونانی در این جنگ نابرابر بر سپر آمدند. در پایان جنگ که به شکست سربازان دریای پارسی انجامید. مردم به پاس زحمات لئوینداس در دهانه تنگه ی سر طلایی او را به تنه شیری از طلا نصب کردند و بر بلندای دره نهادند گویند بزرگی تندیس چنان بوده که از فرسنگ ها می شد آن را دید. در کنار آن کتیبه ای از زر نوشتند «در این جا چهار هزار سرباز شجاع اسپارتی در برابر دو ملیون سرباز پارسی به دفاع پرداختند و همه کشته شدند» تنها یک نفر بازگشت که هرگز نتوانست تا پایان عمر به نیک نامی زندگی کند و هرگز کسی آتش در اختیارش نگذاشت. اما آریو برزن که بود و چه کرد؟ اسکندر مقدونی برای گرفتن انتقام جنگ ایران و یونان، چند سال بعد از نبرد ترموپیل با سپاهی فراوان به جانب ایران حمله نمود. اریان مورخ یونانی سپاه اسکندر مقدونی را تا دروازه پارس تعقیب و به تنگه کوه کیلویه می رساند. آریو برزن سردار نام دار ایرانی همچون همتای یونانی خود یعنی لئونیداس، دهقانان اصیل پارسی را جمع کرده و تنگه را با بیست و پنج هزار نفر می بندد. سپاه فراوان مقدونی که به اسلحه سنگین و سوار نظام مجهز بودند در پشت این گذرگاه تنگ که یک ارابه به سختی از آن عبور می کرد و در بالاترین نقطه کوه قرار داشت زمین گیر می شوند. ایرانیان از بلندای کوه بر سر سربازان مقدونی تخته سنگ های بزرگ می اندازند و با تیرهای پیکان دار آنان را به خاک و خون می کشد. چهار روز جنگ به درازا می کشد. اسکندر که هرگز تصور نمی کرد در برزخ جنگ قرار گیرد به سردار شجاعش فرمان عقب نشینی داد و این اولین عقب نشینی اسکندر در تمام طول جنگ های فراوانش بود. سپاه مقدونی به دشت بر می گردند و اسکندر به سردارانش به شور می نشیند و نتیجه این می شود که باید راه را عوض کرده و کوه را دور بزنند. در شور سرداران مخالفت می کنند و طولانی شدن راه را به ضرر یونان تحلیل می نمایند. اسکندر مقدونی فرمان می دهد تا دهقانان را جمع کرده و از آنان جهت عبور از این معبر سؤال کنند. دهقانان پیرمرد که قادر به بالا رفتن و دفاع نبودند در دشت مانده و حالا اسیر اسکندر شده بودند. زیر شکنجه دهقانی دوام نمی آورد و راه دیگر را که در میان درختان جنگلی بود به سپاه اسکندر نشان می دهد و از همین مکان سپاه او را به سربازان اندک اریو برزن حمله کرده که دهقانان پارسی در برابر آنان شجاعت بی نظیری نشان می دهند که باعث حیرت اسکندر و سردارانش می شود. اگر چه همه از دم تیغ می گذرند، اما وحشت آن تا مدت ها در سپاه یونان می ماند.


ادامه مطلب در قسمت دوم این مقاله ثبت خواهد شد.